سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من یک مادرم

صدای گریه ی تو...

    نظر

این روزا وقتی صدای گریه ات رو می شنوم و یا میبینم که اشک توی چشمات حلقه زده ناخودآگاه دلم پر میکشه به صحرای کربلا و یاد گریه های بچه های آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام می افتم انوقت دلم میخواد هرچه زودتر کاری کنم که گریه ات تموم بشه، حس می کنم که این روزا زمین و آسمان هم از گریه ی بچه ها بی تاب هستن و عرش خدا بیش از هر زمان دیگه از صدای گریه ی این فرشته های معصوم به لرزش می افته.

این روزا وقتی گریه میکنی دلم می خواد تو رو در آغوش بگیرم و خودم به یاد بی بی زینب و سختی هایی که کشیده، های های گریه کنم به یاد بچه هایی که توی کاروان اسرا شلاق می خوردن و به عمه پناه می بردن یا از ترس آدم بدا به تاریکی بیابان فرار میکردن اشک بریزم...

این روزا وقتی گریه می کنی برای من، برای این دل غبار گرفته ام یک دنیا روضه اس... صدای گریه ات توی گوشم می پیچه و دلم رو میلرزونه. با خودم فکر می کنم تو که فرزند من هستی با یک اخم کوچک من اونم توی خونه ی گرم و نرمی که هستی اینطور بی تاب میشی پس بچه های حضرت چه کرده اند با داد و فریاد و تازیانه، با دود و آتش و خون، با خار بیابان و چهره های در هم کشیده ی غریبه های وحشی و بی رحم...

این روزا وقتی گریه می کنی فقط دلم می خواد اشک هات رو از چهره ات پاک کنم و یه جوری دل کوچیکت رو شاد کنم.

این روزا صدای گریه ی تو برام روضه تر از هر روضه اس...